محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

محیا

فرش محیا

سلام . خیلی خوشحالم . اخه می دونید چیه مامانی برای خونم کفپوش خریده . اخه نداشتم .  حالا دیگه خونم فرش داره .     ای بابا جلو در بده  بفرمایید داخل خونه خودتونه .       ...
14 آذر 1391

محیای مهمان نواز

وای وای چقدر خسته شدم . از بس که گذا پختم . خونه تمیز کردم .  اخه می دونید چیه مامان و مامانیم اومده بودن پیشم مهمونی منم جاتون خالی دلتون نخواد براشون ابگوشت پختم . نون هم ریزریز میکردم میریختم تو گابلمه تا بپزه . هی هم میزدم تا گذام نسوزه بعد براشون میریختم تو کاسه می گفتم ممونا بیفرمایید . مامان و مامانیم هی میخوردن و هی به به می کردن . از بس که خوشمزه بود . شما هم بیفرمایید .   ...
14 آذر 1391

محیا در عزاداری امام حسین

سلام برحسین و یاران حسین سلام دوستای خوبم . دلم براتون خیلی تنگ شده بود . من امروز که عاشوراست سی ماهه شدم . به یاده دختره سه ساله امام حسین ، مشکی پوشیدم و چادر سر کردم . یادش بخیر محرم دوسال پیش 6 ماهه بودم و به یاده علی اصغره 6 ماهه امام حسین تو همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کردم .   اینم عکسه امسال :   خانم شدم . مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این چندروزه که همش صدایه طبل و عزاداری از خیابون می اومد همش به مامان و بابا می گفتم بریم هینت (( همون هیئت )) . تا اینکه امروز رفتیم تو خیابون . یه عالمه علم دیدم . هینت دیدم . شتر دیدم . اسب دیدم . بابایی و بابایه خوبم منو میبردن تا من سواره شتر و اسب بشم . &...
5 آذر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا می باشد